به ddddd12 خوش آمدید

معرفی بهترین ها = گل نرگس بیا

به ddddd12 خوش آمدید

معرفی بهترین ها = گل نرگس بیا

عصر یک جمعه ی دلگیر

عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،

به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد

که هنوزم که هنوز است

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟

دل عشق ترک خورد، 
گل زخم نمک خورد، 
زمین مرد، 
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،
فقط برد، 
زمین مرد
زمین مرد ،
خداوند گواه است،
دلم چشم به راه است، 
و در حسرت یک پلک نگاه است، 
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،

برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،

تو کجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است

زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی

به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.

نکند باز شده ماه محرم

که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

به فدای رخت ای ماه!

بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،

آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه ،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت

دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده،
همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؟
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،
نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...
تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را خلق شنیده است
شما دیده ای آن را
و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم،
و خودت نیز مدد کن
که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است،
به گستردگی ساحل نیل است،
و این بحر طویل است
وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهء مکشوف لهوف است،
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است،
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،
ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است،
ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است،
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است
و زنی محو تماشاست زبالای بلندی،
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه
که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»
دلت تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،
تو خودت کرب و بلایی،
قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی،
تو کجایی ... تو کجایی...

-----------------

http://mahdiyar12.mihanblog.com/post/89

----------------

ذبح عظیم در قرآن کیست؟

به راستی ذبح عظیم که در قرآن آمده و بر ابراهیم وارد شد، چیست؟
---------------گوسفند آن قدر نباید ارزش داشته باشد، که آن را ذبح عظیم، آن هم از لسان قرآن بگویند: فدیناه بذبح عظیم.
پس حقیقتی دیگر پشت این پرده نهفته است و لذا اگر زانوی ادب در محضر ائمه علیهم السلام به زمین بزنیم، آنها که تالی و ترجمان کتاب الله هستند، این حقیقت را پرده برداری می کنند.
از حضرت رضا صلوات الله علیه روایت است که: چون خداوند به ابراهیم علیه السلام امر نمود، گوسفند را به جای اسماعیل ذبح کند، ابراهیم علیه السلام تمنا کرد که ای کاش گوسفند نیامده بود و فرزندش را به دست خود ذبح می نمود تا این که دلش شکسته شده و به درجه رفیع صبر و رضا فائز گردد.
به ابراهیم علیه السلام وحی شد که نزد تو چه کسی محبوب ترین خلق است؟
عرض کرد: حبیب تو محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
وحی رسید که آیا او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟
عرض کرد: او را بیشتر از خودم دوست دارم.
فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست می داری یا فرزند خود را؟
عرض کرد:فرزند او را
فرمود: آیا مذبوح شدن فرزند او به تیغ ستم دشمنان بیشتر دلت را میسوزاند یا ذبح فرزندت به دست خودت در راه اطاعت من؟
عرض کرد: ذبح فرزند او به دست دشمنان بیشتر دلم را می سوزاند.
فرمود: ای ابراهیم! جمعی، حسین، فرزند خاتم الانبیاء را به ظلم خواهند کشت و با این عمل، مستحق غضب و سخط من می شوند. 
ابراهیم علیه السلام جزع نمود و دلش شکست و گریست؛ 
وحی شد که ای ابراهیم! جزع تو را بر اسماعیل به جزعت بر حسین صلوات الله علیه فدا کردم و برای تو درجات رفیعه اهل مصایب را واجب نمودم و این است: «وفدیناه بذبح عظیم» (۱) ذبیحه بزرگی را فدای او کردیم (۲)
مرحوم علامه طهرانی نیز در کتاب روح مجرد قضیه ای جالب را مطرح می کند. ایشان می فرمایند: معمولاً در طهران، هر واعظی را که برای یک دهه برای منبر رفتن در مجلسی دعوت می کردند، در شب آخر وی را برای همان دهه از سال دیگر دعوت می نمودند. در آخرین سالی که مرحوم دری در قید حیات بود، یک شب ازدهه محرم (شب هشتم یا نهم) جوانی از ایشان قبل از منبر سؤال می کند که مراد از این شعر چیست؟
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جاآورد

مرحوم دری می گوید: جواب این سؤال را در بالای منبر می دهم تا برای همه قابل استفاده باشد.
ایشان در فراز منبر، قضیه نهی آدم ابوالبشر علیه السلام از خوردن گندم، و داستان نان جوین خوردن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در تمام مدت درازای عمر را بیان می نماید و حتی این که آن حضرت در تمام مدت عمر ابداً نان گندم نخورده و از نان جوین سیر نشدند و سپس می گوید:
مراد از شیخ در این بیت حضرت آدم علی نبینا وآله و علیه السلام است که وعده نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد؛ ولی به آن عملنکرد و گندم را تناول فرمود و مراد از پیر مغان، حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که در تمام مدت عمر نان گندم نخورد و وعده عدمتناول از شجره گندم را او ادا کرده و به اتمام رسانید. این مجموع تفسیر این بیت بودکه وی (مرحوم دری) بر سر منبر شرح داد و منبرش را خاتمه داد.
قبل از پایان سال، مرحوم دری فوت می کند و لهذا در سال بعد در همان شبی که این جوان سؤال را از مرحوم دری می کند، وی را در خواب می بیند که: مرحوم دری به نزد او آمد و گفت: ای جوان! تو در سال قبل چنین شبی از من معنای این بیت را پرسیدی و من آن طور پاسخ گفتم. اما چون بدین عالم آمده ام، معنی آن طور دیگری برای من منکشف شده است: مراد از شیخ حضرت ابراهیم علیه السلام و مراد از پیر مغان حضرت سیدالشهدا صلوات الله علیه است و مراد از وعده، ذبح فرزند است که حضرت ابراهیم علیه السلام بدان امر خداوند وعده وفا داد، اما حقیقت وفا را حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه، در کربلا به ذبح فرزندش حضرت علی اکبر صلوات الله علیه انجام داد... (۳).

نوشته ای از: سید عباس موسوی مطلق – با اصلاحات
۱ـ سوره مبارکه صافات، آیه شریفه ۱۰۷
۲ـ خصائص الحسینیه مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری، ۲۱۹، بحارالانوار، ج ،۴۴ ص ،۲۲ عیون الاخبار، ج۱ . ص ۲۰۹.
۳ـ حافظ و پیرمغان، ص ،۱۸ به نقل از روح مجرد، علامه طهرانی .